به گزارش شهرآرانیوز؛ قدیمی ترهایمان تجربه اش کرده اند و گاه و بیگاه خاطرات شیرینش را مزمزه میکنند. خاطره سفرههای بلندبالایی که هر روز سر هر وعده غذایی پهن میشد و چند خانواده از یک فامیل را که دیوار به دیوار هم زندگی میکردند، کنار یکدیگر جمع میکرد. طبق سنتی نانوشته بالای سفره جای بزرگ ترها بود و پایینتر جای کوچک ترها. تا غذا با چاشنی خوش و بش و بالا رفتن بچهها از سر و کول همدیگر تمام شود، تازهترین خبرهای فامیل و در و همسایه مرور میشد. دست آخر، بزرگتر خانواده دعای سفره میخواند تا این دورهمی به قول آن ور آبی ها، هپی اند شود.
سالها گذشته است و از آن همه خوشی، در خاطر جوان ترهایمان شاید رد کم رنگی باقی مانده باشد. خاطرات کودکی و خانوادههایی کوچکتر که هر چند در آنها دیگر خبری از حضور مستمر پدربزرگ، مادربزرگ، عموها و خالهها نبود، اما مثل امروز هم نبود که برای بچههای خانواده، قحطی خواهر و برادر آمده باشد. سفرهها همچنان رونق خودش را داشت و با تمام سادگی اش، پربرکت و پر عبرت بود؛ از آداب غذا خوردن تا یادگرفتن احترام به بزرگ تر، پرسیدن اوضاع درس بچهها و از همه مهمتر حس خوب ما بودن.
برای نخستین بار آمارهای رسمی به باهم بودن هایمان سر وعدههای غذایی توجه کرده است. اتفاق مبارکی است، نه؟ بلکه این رفتار اجتماعی خوب به سرنوشت برخی خلق و خوهای پسندیدهای که داشتیم و به یغما رفت، دچار نشود. این آمارها درباره سال کرونایی ۹۹، با خانه نشینی ها، بیکاریها و با هم بودنهای بعضا ناگزیر اعضای خانواده، چه میگوید؟
نتایج آمارگیری از فرهنگ رفتاری خانوار در سال ۹۹ که به تازگی توسط مرکز آمار کشور منتشر شده است نشان میدهد که اعضای خانواده در هفته به طور متوسط ۱۶ بار با هم غذا میخورند. به بیان دیگر اگر متوسط تعداد وعدههای غذایی را سه بار در روز در نظر بگیریم، این آمار یعنی حدود سه چهارم از وعدههای غذایی در خانوارهای ایرانی در کنار اعضای خانواده میل میشود. آمار یادشده میانگین کشوری است و در استانهای مختلف شرایط متفاوتی را شاهد هستیم. آن طور که یافتههای این آمارگیری نشان میدهد خراسان جنوبی با ۱۹.۴ وعده در هفته، رتبه نخست با هم بودن اعضا خانواده هنگام غذاخوردن را دارد. کمترین میزان با ۱۳.۱ وعده در هفته، مربوط به استان قم است.
خراسان رضوی هم کمی کمتر از میانگین کشوری در این آمارگیری ظاهر شده است و با شاخص ۱۵.۸ در میان ۹ استان انتهایی از نظر پایین بودن تعداد وعدههای غذایی هفتگی میل شده در کنار خانواده است.
متأسفانه امکان مقایسه این وضعیت با سالهای پیش وجود ندارد، مثلا با سال ۹۶ که خبری از کرونا نبود، وضعیت اقتصادی و شرایط کار و تحصیل بسیاری از ما با الان فرق داشت و اتفاقا در همین سال آمارگیری دیگری از فرهنگ رفتاری خانوارهای ایرانی انجام شد. نمیشود این مقایسه را انجام داد، چون این شاخص با تمام اهمیتش نخستین بار است که در آمارگیری فرهنگ رفتاری خانوارها گنجانده شده است.
چرا این شاخص مهم است؟ تا به حال به آن فکر کرده اید؟
با کنجکاوی و تعجب میپرسند: «چطور مگر؟ چرا میپرسید؟» این واکنش همشهریانی است که با آنها هم کلام میشویم و میپرسیم برنامه روزانه شان چطور است و معمولا چند وعده را کنار خانواده میل میکنند؟ از تعجبشان پیداست فکرش را نمیکرده اند که درباره موضوعی به ظاهر ساده، مورد پرسش قرار بگیرند.
زهرا عضو خانوادهای شش نفره است.
با لحنی شبیه اعتراف کردن به عادتی که خودش هم میداند خوب نیست میگوید: «وعدههای غذایی منظمی ندارم. راستش گاهی تنبلی م میشه برم سر سفره. یه وقتایی هم خسته م، میخوابم و بعدش تنهایی غذا میخورم. وعدههایی که خونواده ما دور هم غذا میخورند کمه. سفره صبحونه از ساعت شش و نیم صبح که پدرم بیدار میشن پهنه تا هشت و نیم، ۹ و حتی ۱۰. معلومه که وقتی ساعت ۱۰ صبحانه بخوری، چهار عصر میشه زمان نهارت و شام هم احتمالا حذف میشه. ما فقط آخر هفتهها دور هم جمع میشیم.»
برنامههای زهرا و دغدغه هایش یک نفره است؛ آن هم الان که به دنبال شغل تازه میگردد و شاید با خانواده بودن به معنای اید ئال آن در اولویت هایش نباشد. اینکه به کلاس فلان و قرار با فلانی برسد، آزمون فلان شرکت کند و نزد کارفرمای جدید خوب به نظر برسد، ذهن او را پر کرده است.
میان همهمه خیابان، او و عجله هایش را با دریافت یک اعتراف دیگر تنها میگذاریم: من موجود نامرتبی هستم.
مدرس دانشگاه است. با خنده میگوید که روند زندگی اش عادی نیست. معمولا از صبح تا شب دانشگاه است و رفت و آمدش به خانه دیر و زود دارد، برای همین تنها وعدهای که میتواند کنار خانواده باشد، صبحانه است.
اینها را که میگوید، میپرسد: پرسش نامه است؟ وقتی از موضوع گزارشمان میشنود، مقصر حضور کم رنگش کنار خانواده را عوامل بیرونی میداند و بی توضیح بیشتر اضافه میکند: جبر روزگاره. چه میشه کرد؟
دغدغه شهروندانی مانند او را میفهمی؛ آنهایی که وضعیت معیشتی مناسبی ندارند، برای رسیدن به رفاه حداقلی، باید شبانه روزی تلاش کنند و حتی مجبورند بیش از یک شغل داشته باشند تا دستشان پیش کسی دراز نباشد. با این حال حسین این سبک زندگی را قبول ندارد. او از کسانی است که میگویند برای اینکه مشغلهها جای با هم بودن هایمان را نگیرد باید برنامه داشته باشیم.
کارمندی شغل رسمی او است و تنها شغلش نه؛ «من و خونواده م با هم غذا میخوریم، دو وعده در روز و تمام آخر هفته ها.» اعتراف میکند عمده این با هم بودنها به خاطر تأکید و ریزبینی همسرش است. اینکه فرزندشان حق دارد پدر و مادرش را در کنار هم ببیند و خودش را عضو یک خانواده بداند. «گاهی که سرم شلوغه و کارای کامپیوتریم زیاده، خانومم تأکید میکنه سر وعده غذا، پیش ما باش؛ شده قدر سر کشیدن یک فنجون چای. اجازه نمیده ظرف غذام رو ببرم توی اتاقم.»
انگار که سؤالهای ما باعث شده باشد اهمیت این رفتار برایش برجسته شود، پس از تأملی کوتاه، جملات تأمل برانگیزی میگوید: «باهم نبودن اعضای خونواده سر وعدههای غذا، یه جور گسسته از نظر من. بچهها محتاج با هم دیدن پدر و مادرشون هستن. بزرگنمایی این گسست، اگر عامدانه باشه یا از روی بی توجهی، میشه دلسردی، طلاق عاطفی یا حتی بدتر از اون.»
«پدرم به شدت سخت گیر بود و خونه ما یه جورایی پادگان. اینکه من گرسنه م بوده و زودتر خوردم، خوابم میآد، حوصله ندارم و از این جور صحبتا برای غیبت از حضور سر سفره غذا اصلا دلیل موجهی به حساب نمیاومد. پدرم میگفت: باید سر سفره حاضر باشین، حتی اگه میل به غذا ندارین. مادرم هم صحبت پدرم رو این طور تلطیف میکرد که دهن مهربونه. وقتی شروع کنی به خوردن، هم سر و کله حوصله ت پیدا میشه هم میل به غذا پیدا میکنی.
الان که بزرگ شدم و سر کار میرم، این سخت گیریها کمتر شده، اما هنوزم اگه پدرم ببینه دارم تنهایی غذا میخورم، نگاه معناداری بهم میندازه که یعنی چه کار بدی.» اینها را پروانه میگوید. دانشجو و شاغل است، از آنهایی که آرزو دارند کاش روزهایشان به جای ۲۴ ساعت، ۳۴ ساعته بود. روز فهرستی را از کارهایی که باید انجام بدهند مینویسند و آخر روز، همچنان با کارهای انجام نشده بسیار مواجه اند.
میگوید در طول هفته تقریبا هیچ وعده غذایی را با خانواده اش نمیخورد. با هم بودنهای معدودش با خانواده نیز، مدیون شرایط کرونایی، تعطیلیها و دورکاریها بوده است.
گوشهای از نتایج تحقیقاتی را که درباره با هم غذا خوردن اعضای خانواده منتشر شده است با او در میان میگذاریم؛ مثلا مقالهای که آن فیشل، استاد روان شناسی دانشگاه آکسفورد، بر اساس بیش از دو دهه تحقیقات درباره اهمیت غذا خوردن اعضای خانواده با یکدیگر نوشته است.
در این مقاله که اوایل امسال منتشر شده، آمده است کودکانی که در کنار خانواده هایشان غذا میخورند، در مدرسه عملکرد بهتری دارند و دایره واژگان آنها نیز گستردهتر است. همچنین نرخ افسردگی، اضطراب و اختلالات تغذیهای در میانشان پایینتر است. رژیمهای غذایی سالم تری دارند و سطح سلامت قلبی آنها بالاتر است.
علاوه بر فواید کلی غذا خوردن با دیگران، نتایج مثبت دیگری هم برای بزرگ سالانی که همراه با فرزندان خود غذا میخورند، بیان شده است. شاید به این دلیل که والدین میخواهند الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند و بهترین تغذیهای را که در توان دارند برای آنها فراهم کنند. وقتی که هنگام صرف غذا، گفتگو در جریان باشد و فرزندان در آن شرکت داشته باشند، سرعت غذا خوردن کاهش پیدا میکند، مغز افراد میتواند احساس سیری را ثبت کند و پیغام بدهد که دیگر زمان آن فرارسیده است که شخص دست از غذا خوردن بردارد.
آن طور که در این مقاله آمده است، ماجرا به فواید جسمی هم خلاصه نمیشود. الگو گرفتن نوجوانان را از این رفتار و احتمال تکرار در آیندهای که خودشان زندگی مشترک تشکیل دادند به فهرست فواید اضافه کنید. پژوهشگران میگویند والدینی که به طور منظم همراه با فرزندان خود غذا میخورند در مقایسه با والدینی که به ندرت وعدههای غذایی شان را خانوادگی صرف میکنند، عزت نفس بیشتر و سطوح پایین تری از علائم افسردگی و اضطراب را گزارش کرده اند.
«راستش من هیچ وقت به ماجرا این جوری نگاه نکرده بودم. پیش خودمون بمونه، همیشه به سخت گیریای بابام فقط به چشم یه محدودیت نگاه کردم.» پروانه تعجبش را از یافتههای علمیای که با او در میان گذاشتیم صادقانه در میان میگذارد و ادامه میدهد: انگار من تحصیل کرده هنوز باید خیلی بدوم تا به گرد معلومات والدین سنتی م برسم.
آن طور که پیداست بنا دارد از دوران کرونا با تمام نگرانیها و تشویش هایش لذت با هم بودن به بهانه غذا خوردن را به یادگار بردارد.